خرداد ۱۳۶۱ سایه سرود:
«سالها پیش، مرا با کیوان کُشتند
شاه هر روز مرا میکُشت
و هنوز
دست شاهانه دراز است پیِ کشتن من
هم از آن دستِ پلید است که در خوزستان
در هویزه، بستان، سوسنگرد
اینچنین در خون آغشته شدم
و همین امروز
با مسلمانِ جوانی که خطِ پشتِ لبش
تازه سبزی میزد کشته شدم
…
آری از مرگ هراسی نیست…
من دلم از دشمنْ کام شدن میسوزد
مرگِ با دشنة دوست؟
دوستان! این درد است… […]